زن زیستی
۱۳۸۹ دی ۱۶, پنجشنبه
کودکی
یادته بچه بودیم میخواستیم بریم گم شیم، یه بار هم این کار و کردیم، با تمام توان مون دویدیم، پیاده روی شهر و دویدیم. یادته پیرزن اون طرف پیادهرو چه مضطرب شده بود و با صدای لرزونش گفت: این وقته شب کجا میرین و تو گفتی داریم میریم گم بشیم
!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر