۱۳۹۰ آبان ۴, چهارشنبه

موسیو ابراهیم

دوباره نگاهی به کتاب موسیو ابراهیم اریک امانوئل اشمیت انداختم. شور عجیبی در تمامی تنم زنده شده بود. مومو که از ترک شدن می گفت و از موسیو ابراهیمش، تمامی من، پر شده بود از حسی که مرا به دنیای آن ها می برد. به محله ی آبی پاریس، به مغازه ی موسیو ابراهیم و دنیای پر از آرامش این مرد. دلم همان دریای همیشگی موسیو ابراهیم را می خواست، دریایی که در طول سفرش با مومو به آن اشاره می کرد. دلم آن آهستگی را می خواست که موسیو ابراهیم سفارش اش را می کرد. 

هیچ نظری موجود نیست: